Tuesday, September 17, 2002

سلام
یه داستان کوتاه.
بستنی
پسر بچه ای وارد یک بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست.
پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد. پسر بچه پرسید:( یک بستنی
میوه ای چند است؟) پیشخدمت پاسخ داد: ( 50 سنت). پسر بچه
دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد. بعد پرسید: ( یک
بستنی ساده چند است؟)
در همین حال تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند. پیشخدمت
با عصبانیت پاسخ داد:( 35 سنت). پسر دوباره سکه هایش را شمرد
و گفت: (لطفا یک بستنی ساده.) پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال
کار خود رفت. پسرک نیز پس از خوردن بستنی پول را به صندوق
پرداخت و رفت.
وقتی پیشخدمت بازگشت از آنچه دید شوکه شد. آنجا در کنار ظرف
خالی بستنی دو سکه 5 سنتی و پنج سکه 1 سنتی گذاشته شده بود
برای انعام پیشخدمت

No comments: