این عکس بعد از 27 سال برنده جایزه پولیتزر شده است
راز تاریخی یک عکس تکاندهنده
1385-10-07 نویسنده جاشوآ پریگر (وال استریت جورنال) - شهرزاد نیوز
شهرزاد نیوز: 26سال پیش، عکسی از یک صحنه اعدام در [کردستان] ایران برنده جایزه پولیتز شد. اما مردی که عکس را گرفته بود ناشناس باقی ماند، تا به امروز.
27 اوت 1979، دو صف موازی متشکل از 11 مرد در یک زمین خاکی در سنندج ایران تشکیل شد. یک گروه چشم بسته بودند، گروه دیگر تفنگ به دست. به فارسی دستور آتش داده شد: "آتش!".
پشت اولین سرباز از سمت راست، دوازدهمین مرد نیز دکمه دوربین نیکون و فیلم کداکش را فشار داد و این صحنه اعدام دستهجمعی را به صورت سیاه و سفید ثبت کرد.
چند ساعت بعد، این عکس در قطع 6 ستون روزنامه اطلاعات، قدیمیترین روزنامه ایران، چاپ شد. چند روز بعد، این عکس، در صفحه اول روزنامههای سراسر دنیا ظاهر گشت. چند هفته بعد، دولت جدید ایران روزنامه متخلف را مصادره کرد. چند ماه بعد، این عکس برنده جایزه پولیتزر شد. این عکس، به نماد ترور دولتی مبدل شد و تا کنون [بارها] همراه با نوشته های انتقادی متعدد در مخالفت با رژیم فعلی ایران، منتشر شده است. ......
....در 16 اوت، آقای خمینی از نیروهای نظامی ایران را برای سرکوب کردهای ناراضی که برای استقلال می جنگیدند، اعزام کرد. هزاران سرباز عازم کردستان شدند. آقای رزمی و خلیل بهرامی، خبرنگار اطلاعات، نیز به دنبال آنان رفتند.
ده روز بعد، به آقای بهرامی خبر داده شده بود که یک قاضی - که از دوستانش بود-، خیال دارد کردها را در سالن انتظار فرودگاه سنندج- مرکز کردستان- محاکمه کند.
در فرودگاه، وقتی که 10 مرد دستنبد به دست روی نیمکت چوبی در برابر صادق خلخالی نشستند، آقای رزمی آماده، بیرون دادگاه صحرایی ایستاده بود. نفر یازدهم مجروح بود و کنار در روی برانکاردی قرار داشت.
آقای بهرامی در یادآوری خاطراتش میگوید، قاضی عمامهاش را برداشت. کفشاش را درآورد. پایش را روی صندلی گذاشت. از پشت عینک زندانیان را برانداز کرد و نامشان را پرسید.» قاضی اتهامات انتسابی متهمان را [چنین] برشمرد: قاچاق اسلحه، تحریک به شورش و قتل.
بهرامی میگوید: «هیچ مدرکی ارائه نشد. همهاش حدس و گمان بود.» پس از نزدیک به 30 دقیقه، خلخالی یازده مرد را "مفسد فیالارض" اعلام کرد. چند نفری گریستند.
بهرامی همکارش، رزمی را فراخواند. "این شانس رزمی بود که آن روز با من آن جا بود."
هر دو میگویند، این جمع از کنار 30 کارگر فرودگاه گذشت. جلوی همه رزمی میرفت. هر دو میگویند، در عقب، علی کریمی بود، یکی از محافظان شخصی قاضی، با کفشهای سفید، شلوار سفید، پیراهن سفید، عینک آفتابی و جلد تپانچه کمری. پس از تقریباً 100 متر، یک مأمور، محکومان به مرگ را روی یک زمین خاکی از حرکت بازداشت. همه اعدامکنندگان به جز یک نفر دور سرشان چفیه بستند. چهرههای شیعیان و چشمان کردها اکنون پنهان شده بود.
به گفته دو خبرنگار، آقای کریمی از زندانیان خواست آخرین وصیت خود را بکنند. مردها چیزی نگفتند، همه ساکت بودند به جز یک نفر . [آن] عیسی پیروالی [بود] که به گفته بهرامی، برای نجات خود گریه میکرد. او ساندویچفروشی بود که عضو هیچ حزب سیاسی نبود فقط یک تفنگ داشت و متهم به قتل شده بود. رزمی میگوید: «او ترسیده بود. نمیتوانست بایستد.» سربازان از یکی از زندانیان خواستند تا او را نگاه دارد.
اولین نفر سمت راست، ناصر سلیمی کارمند اداره بهداشت سنندج، دست راستش را روی سینهاش گذاشت. دستش باندپیچی شده بود. به گزارشهای روزنامههای آن زمان، در یک جنگ خیابانی مجروح شده بود. در برابر او تنها سرباز بدون چفیه، مسلسلاش را بالا برد.
سربازان به کریمی چشم دوختند. محافظ شخصی قاضی اسلحهاش را از جلدش بیرون آورد. عکاس میگوید، همه نمرده بودند. محافظ روی احسن ناهید، زندانی خوابیده روی برانکارد، خم شد و یک گلوله به سرش شلیک کرد. رزمی دوربینش را قاپید. کریمی به سوی بعدی رفت و به سویش شلیک کرد. دو خبرنگار میگویند، او همین طور پیش میرفت – یک گلوله برای هر نفر (تلاش برای یافتن کریمی ناموفق بوده است
1385-10-07 نویسنده جاشوآ پریگر (وال استریت جورنال) - شهرزاد نیوز
شهرزاد نیوز: 26سال پیش، عکسی از یک صحنه اعدام در [کردستان] ایران برنده جایزه پولیتز شد. اما مردی که عکس را گرفته بود ناشناس باقی ماند، تا به امروز.
27 اوت 1979، دو صف موازی متشکل از 11 مرد در یک زمین خاکی در سنندج ایران تشکیل شد. یک گروه چشم بسته بودند، گروه دیگر تفنگ به دست. به فارسی دستور آتش داده شد: "آتش!".
پشت اولین سرباز از سمت راست، دوازدهمین مرد نیز دکمه دوربین نیکون و فیلم کداکش را فشار داد و این صحنه اعدام دستهجمعی را به صورت سیاه و سفید ثبت کرد.
چند ساعت بعد، این عکس در قطع 6 ستون روزنامه اطلاعات، قدیمیترین روزنامه ایران، چاپ شد. چند روز بعد، این عکس، در صفحه اول روزنامههای سراسر دنیا ظاهر گشت. چند هفته بعد، دولت جدید ایران روزنامه متخلف را مصادره کرد. چند ماه بعد، این عکس برنده جایزه پولیتزر شد. این عکس، به نماد ترور دولتی مبدل شد و تا کنون [بارها] همراه با نوشته های انتقادی متعدد در مخالفت با رژیم فعلی ایران، منتشر شده است. ......
....در 16 اوت، آقای خمینی از نیروهای نظامی ایران را برای سرکوب کردهای ناراضی که برای استقلال می جنگیدند، اعزام کرد. هزاران سرباز عازم کردستان شدند. آقای رزمی و خلیل بهرامی، خبرنگار اطلاعات، نیز به دنبال آنان رفتند.
ده روز بعد، به آقای بهرامی خبر داده شده بود که یک قاضی - که از دوستانش بود-، خیال دارد کردها را در سالن انتظار فرودگاه سنندج- مرکز کردستان- محاکمه کند.
در فرودگاه، وقتی که 10 مرد دستنبد به دست روی نیمکت چوبی در برابر صادق خلخالی نشستند، آقای رزمی آماده، بیرون دادگاه صحرایی ایستاده بود. نفر یازدهم مجروح بود و کنار در روی برانکاردی قرار داشت.
آقای بهرامی در یادآوری خاطراتش میگوید، قاضی عمامهاش را برداشت. کفشاش را درآورد. پایش را روی صندلی گذاشت. از پشت عینک زندانیان را برانداز کرد و نامشان را پرسید.» قاضی اتهامات انتسابی متهمان را [چنین] برشمرد: قاچاق اسلحه، تحریک به شورش و قتل.
بهرامی میگوید: «هیچ مدرکی ارائه نشد. همهاش حدس و گمان بود.» پس از نزدیک به 30 دقیقه، خلخالی یازده مرد را "مفسد فیالارض" اعلام کرد. چند نفری گریستند.
بهرامی همکارش، رزمی را فراخواند. "این شانس رزمی بود که آن روز با من آن جا بود."
هر دو میگویند، این جمع از کنار 30 کارگر فرودگاه گذشت. جلوی همه رزمی میرفت. هر دو میگویند، در عقب، علی کریمی بود، یکی از محافظان شخصی قاضی، با کفشهای سفید، شلوار سفید، پیراهن سفید، عینک آفتابی و جلد تپانچه کمری. پس از تقریباً 100 متر، یک مأمور، محکومان به مرگ را روی یک زمین خاکی از حرکت بازداشت. همه اعدامکنندگان به جز یک نفر دور سرشان چفیه بستند. چهرههای شیعیان و چشمان کردها اکنون پنهان شده بود.
به گفته دو خبرنگار، آقای کریمی از زندانیان خواست آخرین وصیت خود را بکنند. مردها چیزی نگفتند، همه ساکت بودند به جز یک نفر . [آن] عیسی پیروالی [بود] که به گفته بهرامی، برای نجات خود گریه میکرد. او ساندویچفروشی بود که عضو هیچ حزب سیاسی نبود فقط یک تفنگ داشت و متهم به قتل شده بود. رزمی میگوید: «او ترسیده بود. نمیتوانست بایستد.» سربازان از یکی از زندانیان خواستند تا او را نگاه دارد.
اولین نفر سمت راست، ناصر سلیمی کارمند اداره بهداشت سنندج، دست راستش را روی سینهاش گذاشت. دستش باندپیچی شده بود. به گزارشهای روزنامههای آن زمان، در یک جنگ خیابانی مجروح شده بود. در برابر او تنها سرباز بدون چفیه، مسلسلاش را بالا برد.
سربازان به کریمی چشم دوختند. محافظ شخصی قاضی اسلحهاش را از جلدش بیرون آورد. عکاس میگوید، همه نمرده بودند. محافظ روی احسن ناهید، زندانی خوابیده روی برانکارد، خم شد و یک گلوله به سرش شلیک کرد. رزمی دوربینش را قاپید. کریمی به سوی بعدی رفت و به سویش شلیک کرد. دو خبرنگار میگویند، او همین طور پیش میرفت – یک گلوله برای هر نفر (تلاش برای یافتن کریمی ناموفق بوده است
متن کامل و اصلی را در این سایت بخوانید
1 comment:
سلام
خوبه که دوباره می نویسی
این عکس عجب حس بدی رو به آدم منتقل می کنه
Post a Comment