Saturday, August 25, 2007


کودک یک پا
زندگی در آبگینه چشم کودک یک پا
خارپشته ایست بی دستگیرو بی حفاظ
مادر اگر هواپیما بیاید من جنگ را می کشم تا جنگ ها دیگر نیایند...................... مادر لبخند می زند
پای مرا جنگ کجا برده است مادر؟ . ........ مادر آه می کشد
مادر وقتی که بزرگ شدم میتوانم مثل پدر بیل بزنم؟
تاول درشت دیرینه آرام در گلوی مادر باز می شود
و خورشید دست.........بر چشم.......می گذارد
صمد طاهری

6 comments:

Anonymous said...

na faghat khorshide koodake yek pa,khorshide hameye maha dastasho roo cheshmash gozashte...
bayadam bezare ta vaghti biedalati bidad mikone!

Anonymous said...

سلام
به به
دوست عزیزم آقا احسان گل
خوبی
دلم برات تنگ شده بود
خسته نباشی
زیارتت کنیم!
یه سر بیا اینجا حتما
هومان

Anonymous said...

سلام
به به از این طرفا
خوبی؟
خسته نباشی
دلمون تنگ شده برات آقااحسان
یه سر بزن
هومان

Anonymous said...

salam
khobi?
khob minevisi
nagofte bodi?
homan

Anonymous said...

سلام
اقا این کامنت نمیشه ارسال کرد
؟
چه جوریه؟
یا خودت نمیذاری کامنت ها رو
هومان

خنیاگر said...

hi