نه ! نه ! نه !
این یکی دیگه نه! آخه واسه چی؟
دیگه تحمل این یکی رو ندارم... نه حتما اشتباه شده.
مهران دیروز تو جاده اردکان با 4 تا از دوستاش تصادف کردن کشته شدن.
مگه باور کردنیه؟ مهران که هند داشت پزشکی میخوند؟
برای تعطیلات اومده بوده ایران.
دیشب تو ماشین از بچه ها سراغش رو گرفتم ، چقدر دلم براش تنگ شده بود.
گفتم فردا برم ببینمش. نگو همون دیشب مهران تو سرد خونه بیمارستان بوده و من دلم هواش رو کرده بوده.
من دیگه برای یه مدت میخوام برم بمیرم، میخوام برم گورم رو گم کنم ، می خوام تنها تر از همیشه بشم.
می خوام داد بزنم ، دیوونه شم، گریه کنم ، فحش بدم ، میخوام.....
هر کی سراغ من میاد غیبت منو موجه کنه . به دلیل دیوانگی.
No comments:
Post a Comment