Tuesday, May 06, 2003

گزارش سفر به نمایشگاه کتاب (1)‏
‏ دیروز، دوشنبه ، با ذوق و شوق زیاد وسائلم رو ریختم تو کوله پشتی سفریم که سالهاست ‏یار غار منه در سفر و حضر ، خوشحال بودم چون داشتم به جایی میرفتم که جز کتاب چیز ‏دیگه ای نیست یعنی: نمایشگاه بین المللی کتاب تهران.‏
ساعت 8 شب بلیط داشتم، دوستم ترمینال منتظر بود و باید سریع میرفتم. دوربینم یار جدا ‏نشدنی رو اندختم روی کولم ، توشه راهم رو برداشتم و زدم به دل جاده.‏
اتوبوس خیلی شیک بود و ظاهر خوبی داشت و این میتونست آغاز خوبی برای یک سفر ‏خوب باشه. بار هامون رو تحویل دادیم و سوار شدیم. اتوبوس داشت لحظه به لحظه به دنیای ‏
بهشت وار من نزدیک و نزدیک تر میشد . تا نیمه های شب داشتم لیست کتاب های مورد ‏نظرم رو یادداشت میکردم تا فراموش نکنم. حدودا ساعت 3 صبح بود که خوابیدم اما چه ‏خوابی؟ نزدیک قم با فریاد های بلند یک لباس شخصی از خواب پریدم و تمام بدنم یخ ‏کرد : بلند شین ، از خواب بلند شین بازرسی.‏
اه، خدای من این دیگه کیه؟‏
‏ یه لباس شخصی با چشم های تیز که انگار داشت به قاتل ها نگاه میکرد ، دوری زد و در ‏آخر اتوبوس به 2 تا جوون گیر داد اما خوشبختانه کوتاه اومد و حرکت کردیم.‏
ساعت 11 رسیدیم ، آرژانتین- پارک سوار ، و تا رسیدم شده بود 12.‏
گور به گور در محل کارش منتظرم بود، همدیگه رو در آغوش گرفتیم، بوسیدیم و ‏بوییدیم.‏
‏ چقدر دلم براش تنگ شده بود.‏
من ساعت 2 در نمایشگاه قرار دارم میای بریم؟‏
‏ نه، کجا میخوای بری؟ خسته ای ولش کن فردا برو.‏
آخه من وقت ندارم.‏
آخه بی آخه. بمون
شوق دیدار نمایشگاه از یک طرف و لذت هم صحبتی با گور به گور از طرف دیگه سر دو ‏راهی قرارم داده بود ، نمیدونستم چه کار کنم. اما در آخر این لذت دیدار گور به گور بود ‏که پیروز شد. چه چیزی از هم صحبتی با گور به گور بهتر؟
نمایشگاه موند برای فردا و ما رفتیم تا کنار هم باشیم، حرف بزنیم و لذت ببریم.‏
پس تا فردا......‏
پایان قسمت اول

No comments: